شهر نینوا در منطقه موصل (در عراق کنونی)پایتخت دولت عاشوریان بشمار میرفت واین دولت قدرت خود را افزایش داد .نینوا در آن دوران از غنیترین وبزرگترین شهرهای مشرق زمین محسوب میشد ودارای جمعیتی بیش از صد هزار نفر بود.فراوانی نعمت باعث گمراهی مردم و رفتن به سمت کارهای زشت وناروا شد ضمن اینکه مردم نینوا بت پرست بودند وبه خدای واحد ایمان نداشتند.

 

خداوند حضرت یونس را به سوی آنان فرستاد.او آنها را به راه راست وپرستش خدای یکتا دعوت مینمود اما آنها بر کفر خود اصرار میورزیدند.بعد از 33 سال دعوت جز2 نفر به او نگرویدند که یکی از آندو دوست قدیمیش روبیل بود که از دانشمندان بود ودیگری عابد وزاهدی به نام ملیخا نام داشت.

 

هنگامی که زحمات یونس بی نتیجه ماند تصمیم گرفت تا مردمش را نفرین کند.روبیل به او گفت که اینکار را نکن زیرا که خداوند هلاکت آنها را نمیپسنددولی نظر ملیخا با یونس یکی بود.در نتیجه یونس قومش را نفرین کرد.

 

خداوند زمان دقیق بلا را به یونس اعلام نمود در نتیجه او ودوستش ملیخا از شهر خارج شدند اما ملیخا در شهر ماند وبه نزد مردم رفت واز آنان خواست تا به در گاه الهی استغاثه کنند وتوبه نمایند.آنها نیز چنین کردند وخداوند عذاب قطعی را از آنان برداشت.بعد ازچند وقت یونس جهت مشاهده عذاب وارد شهر شد اما دید که اتفاق خاصی نیفتاده و وقتی قضیه را از یکی از اهالی پرسید مرد که او را نمیشناخت ماجرای نفرین یونس وتوبه مردم را برایش توضیح داد.

 

قرار گرفتن یونس در شکم ماهی

 

یونس با شنیدن این خبر خشمگین شد وبدون اذن پروردگارش شهر را ترک کرد ورفت تا به کنار دریایی رسید وسواریک کشتی شد که پر از بار ومسافر بود.کشتی در میانه راه بود که ناگهان ماهی بزرگی جلویش را گرفت ودهان خود را باز کرد وطلب غذا نمود.یونس تا ماهی را دید از ترس به عقب کشتی رفت وماهی نیز به دنبالش به عقب کشتی رفت.سرنشینان کشتی متوجه شدند که فرد گناهکاری در کشتی است.بنابراین تصمیم گرفتند تا قرعه کشی کنند وقرعه به اسم هر کسی افتاد او را در دریا اندازند.آنها 3 بار قرعه نمودند وهر بار قرعه به نام یونس درآمد در نتیجه او را در درون دریا انداخته وماهی نیز فوری او را بلعید وبه اعماق آب بازگشت.

 

خداوند به ماهی الهام نمود تا به او آسیبی نرساند.یونس چند روزی را در درون شکم ماهی به اطاعت وپرستش خداوند پرداخت وبه عظمتش اعتراف کرد ومتوجه اشتباه خود شد.خداوند نیز توبه اش را قبول نمود وبه ماهی الهام کرد تا او را به ساحل ببرد ورها سازد وماهی نیز چنان کرد.یونس با حالی گرفته وبیمار از شکم ماهی خارج شد ودر کنار ساحل به سایه بوته کدویی تکیه زد واز آن مثل سینه حیوان میمکید وارتزاق میکرد.چون بدنش قدرت یافت وبیماریش روبه بهبودی رفت خداوند کرمی را فرستاد وآن کرم ریشه بوته را خورده وخشکانید.یونس با دیدن این منظره ناراحت شد ولب به اعتراض نمود.

 

خداوند به او وحی کرد تو از خشک شدن درختی کوچک اینقدر نارخت شدی که هیچ زحمتی برایش نکشیده بودی ولی از نزول عذاب بر عده زیادی از مخلوقاتم نگران نبودی! در این هنگام یونس متوجه خطای خود شد واز درگاه الهی تقاضای عفوو بخشش نمود.سپس به سمت نینوا حرکت کرد وچون خجالت میکشید وارد شهر شود به چوپانی گفت که به  داخل شهر برود وخبر آمدنش را اعلام کند.اما چون چوپان خبر داشت که یونس در دریا غرق شده حرفش را باور نکرد اما گوسفندی به زبان آمد وگواهی داد که آن مرد یونس است.چوپان متقاعد شد که این مرد یونس است وسریع وارد شهر شده وخبر آمدنش را به مردم داد.اما مردم که فکر میکردند او دروغ میگوید تصمیم گرفتند تا او را کتک بزنند.اما چوپان به آنها کفت که من برای صدق گفتارم شاهد دارم ودر نتیجه همان گوسفند مجددا شهادت داد که چوپان راست میگوید.

 

مردم پس از این ماجرا به استقبال یونس رفته واو را با احترام وارد شهر کردندوبه اوایمان آورده وسالها تحت رهبری وراهنمائیهای او بودند.

 

دعای حضرت یونس در شکم ماهی:

 

 

لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الضالمین فاستجبنا له ونجینا من الغم وکذلک ننجی المومنین

 

 

 

مدت غیبت یونس از قومش

 

حضرت یونس 4 هفته از قوم خود غایب گردید.1هفته  هنگام رفتن به سمت دریا،1 هفته در شکم ماهی و1 هفته را  در بیابان زیر سایه کدو سپری نمود و1 هفته را نیز صرف برگشت مجددش به شهر نمود.

 

منابع قرآنی:

 

نساء:163 /انعام86 /یونس:98 /انبیاء:87-88/قلم:48/صافات:142-147-139-140-141


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: داستان پیامبران ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 28 بهمن 1394برچسب:, | 1:15 | نویسنده : محمد |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • سحر دانلود