افسونگر 15

 

- مت!!!
مت زیر چشمی نگام کرد و گفت:
- چیه؟!!
- نکنه بهش آدرس منو گفتی؟
- معلومه که نگفتم!
- اون تو رو از کجا پیدا کرد؟!! وای خدای من ...
- پیدام نمی کرد جای سوال داشت! اون شب که من زنگ زدم روی گوشی تو اسمم افتاد! منو از قبل می شناخت ... مگه نه؟
- خوب آره ... ولی از کجا فهمید تو همون متی؟
- تیری در تاریکی ... بعدش هم بالاخره همکارمه ... دفترم رو پیدا کرد و اومد سر وقتم ...
دست ربه کار رو که مشغول گذاشتن یخ زیر چشم کبود شده اش بود رو پس زد و گفت:
- آروم ... درد می گیره!
با ترس گفتم:
- خوب؟!!

 

 

 

 

دانلود

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: رمان ایرانی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 23 آبان 1399برچسب:, | 13:0 | نویسنده : محمد |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • سحر دانلود